نیمه شب تا که دلت بیدار شد ، دیدی چه شد؟
لحظه ی اقرار و استغفاز شد ، دیدی چه شد؟
آنقدر توبه شکستی که خودت قلبت شکست
توبه هایت پشت هم تکرا شد ، دیدی چه شد؟
آبرویت داشت می رفت از گنه پیش همه
پیش من وقتی همه انکار شد ، دیدی چه شد؟
آمدی صد بار کردی آشتی گفتم نرو
این همه از من به تو اصرار شد ، دیدی چه شد؟
گفتم از میدان به در رفتن نمی آید به تو
سرکشی نفس تو افسار شد ، دیدی چه شد؟
وای که بی عاری تو کار داده دست تو
عاقبت هرکس که بد کردار شد ، دیدی چه شد؟
قدری از قبر و قیامت ، قدری از آتش بترس
تا نگویی برزخم دشوار شد ، دیدی چه شد؟
معصیت تو می کنی زهرا خجالت می کِشد
بین تو با مادرت دیوار شد ، دیدی چه شد؟
آخرش این استخوان معصیت که در گلوست
خار چشم حیدر کرار شد ، دیدی چه شد؟
از قدیم احسان من بوده فقط حُبُّ الحسین
بار تو با گریه امشب بار شد ، دیدی چه شد؟
نان و خرما خوردی و گریه کُنِ زینب شدی
روزه ات با خون دل افطار شد ، دیدی چه شد
:: برچسبها:
دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 70
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0